درباره من
من کسی هستم که با سختیها دوست شد تا رویاهاش رو بسازه.
زندگی ما همیشه ساده نبود. یک سال رو توی یه اتاق کوچیک توی خونهی پدربزرگم زندگی کردیم. اون دوران برام مثل یه تونل تاریک بود، نمیدونستم کِی تموم میشه، ولی یه چیز رو خوب میدونستم: باید از این مرحله عبور کنم. تمام انرژیام رو گذاشتم روی درس و خوندن هر کتابی که دستم میرسید. شاید هنوز دقیقاً نمیدونستم چی میخوام، ولی میدونستم چیزی بهتر منتظر منه.
وقتی 13 سالم شد، تصمیم گرفتم از شهر کوچیکمون برم. اهواز مقصد بعدی من بود. حس و حالم عجیب بود؛ هم میترسیدم، هم هیجانزده بودم. ولی یه چیز برام مشخص بود: آمادهام، و هر چیزی که لازم باشه، یاد میگیرم.
توی اهواز، شرایط مالی همچنان سخت بود. برای تفریح یا دنبال کردن علاقههام، هیچوقت پول اضافهای نداشتم. وقتی میدیدم بقیه دارن خوش میگذرونن، سخت بود که خودم رو قانع کنم، ولی یه صدایی توی ذهنم میگفت: «این پایان مسیر نیست، تو مسئولیت زندگیت رو پذیرفتی، ادامه بده!»
سالها گذشت. دانشگاه رفتم، لیسانس و ارشدم رو گرفتم، سربازی رو تموم کردم. ولی وقتی برگشتم، فقط 4 میلیون تومان داشتم. میدونستم باید قدمی بردارم. وارد دوره تولید محتوا شدم و تقریباً تمام پولم رو خرج کردم. از یه طرف نگران بودم که اگه جواب نده چی؟ از طرف دیگه، حس میکردم دارم کار درستی میکنم، چون به کسی نیاز ندارم که برام کاری جور کنه؛ خودم میخواستم راه رو بسازم.
اولین پروژهای که گرفتم، شاید ساده به نظر بیاد، ولی برای من مثل یه جرقه بود. وقتی اون قرارداد رو بستم، فهمیدم که من میتونم. اون لحظهای بود که حس کردم آدم ارزشمندی هستم، کسی که میتونه دست به کار بشه و نتیجه بگیره.
چیزی که من رو به مدرس شدن کشوند، لحظاتی بود که میدیدم بقیه از استادهاشون تشکر میکنن و میگن زندگیشون تغییر کرده. با خودم فکر کردم: من هم میتونم همون آدم باشم، کسی که تغییرات مثبت توی زندگی دیگران ایجاد میکنه.
از اون روز، مسیرم مشخص شد. شروع کردم به یاد گرفتن و تدریس کردن. الان برای بیش از 300 نفر کلاس برگزار کردم و فیدبکهایی که ازشون میگیرم، برام بزرگترین انگیزه است. اینکه کسی بگه «آموزشهای تو باعث شد زندگی من بهتر بشه»، همون چیزیه که باعث میشه ادامه بدم.
وقتی به گذشته نگاه میکنم، یه چیز رو خوب میفهمم: پشتکار و ادامه دادن، حتی توی شکستها، کلید موفقیته. شاید هیچوقت مسیر راحتی نداشتم، ولی تسلیم نشدن تنها گزینهای بود که داشتم.
و این، داستان منه.